ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
شعر خاطرات زیارت
رفته بودم زیارت
بوی قرآن گرفتم
پیش خورشید بودم
نور از آن گرفتم
حوض کاشی صدا زد
ماهی قلب من را
قلبم از من جدا شد
رفت دیدار دریا
هر چه دیدم در آنجا
نور بود و دعا بود
دستهایی که خالی
روبروی خدا بود
شد دهانم چه شیرین
از نبات زیارت
ثبت شد در دل من
خاطرات زیارت
فصل پاییز چو آغاز شود
همه جا مدرسهها باز شود
چون که پاییز به پایان آید
فصل سرمای زمستان آید
گاه برف آید و گاهی باران
تا بَرَد فایده از آن، دهـقـان
چون زمستان گذرد عید شود
وقت تابیدن خورشید شود
همه جا پر شود از بوی بهار
بشکفد غنچهی گل در گلزار
کم کم آید پس از آن تابستـان
پُر ز انگـور شـود تـاکسـتان
فصلها آیتی از لطف خداست
بهر آرامش و آسـایش ماسـت
▪محمد جواد محبت